اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۴۲:۰۷
اذان ظهر ۱۲:۰۲:۴۶
اذان مغرب ۱۹:۰۷:۵۳
طلوع آفتاب ۰۵:۱۵:۲۲
غروب آفتاب ۱۸:۴۸:۴۱
نیمه شب ۲۳:۱۵:۵۴
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۷/۰۶ - ۱۲:۰۰

آرزوهای شیرین بچه‌های بهکوش/ جوانانی که هنر سنگ صبورشان شد

گرگان - در مرکز توانبخشی بهکوش گرگان، نوجوانانی و جوانانی فعالیت می کند که دردها و آرزوهایشان را به پای هنر دستانشان می‌ریزند و نقش‌هایی از زندگی می‌زنند.

آرزوهای شیرین بچه‌های بهکوش/ جوانانی که هنر سنگ صبورشان شد

به گزارش سراج24، همه «رجب» صدایش می‌کنند. از همه صمیمانه‌تر برخورد می‌کند و فکر کنم به همین دلیل است که در همان دیدار اول محبتش به دلم نشست. من را به سمت کارگاه‌های صنایع‌دستی هدایت می‌کند. بچه‌ها مشغول گلیم و جاجیم‌بافی‌اند. «ابوذر» که مشغول کار است، سلام می‌کند.

هنوز صحبتم را با ابوذر شروع نکرده بودم که از اتاق کناری یکی دیگر از اعضای «بهکوش» آمد و من را به کارگاه چرم‌دوزی برد.

یکی از دیگری گرم‌تر و با محبت تر. در بهکوش، با این که اولین بار بود وارد می‌شدم اصلاً احساس غریبی نداشتم. گویی رجب، ابوذر، جمال، رضا، احسان و همه بچه‌های «ناتوان ذهنی از طیف‌های مختلف مثل اوتیسم و سندروم دان» این موسسه را سال‌هاست که می‌شناسم. اینجا مکانی است پر از انسان‌های توانمند تا کم‌توان ذهنی.

ساختمان دو طبقه بهکوش با ساختمان‌های دیگر این شهر به لحاظ معماری فرقی ندارد اما آنچه که به این مکان رنگ و بوی دیگر می‌بخشد حضور انسان‌هایی از جنس مهربانی است، از همان‌هایی که جز خوبی و خنده هیچ‌چیز دیگری نمی‌دانند.

 

موسسه بهکوش گرگان

نخستین بار که بهکوش رفتم، درِ آنجا با لبخند آقا احسان، مسئول انتظامات مرکز به رویم باز شد. احسان دوران مددجویی خود را به پایان رسانده و در حال حاضر به‌عنوان نیروی خدماتی مشغول به کار است. آداب اجتماعی و تعارفات را به‌خوبی می‌داند و مرا از سمت پله‌ها به‌سوی در ورودی طبقه اول مرکز راهنمایی می‌کند.

در بهکوش، بزرگ‌سالانی از جنس کودک، توانمند و مستعد وجود دارند که در زیرپوست شهر، مشق عشق تمرین می‌کنند و بر دار تقدیر، هنر می‌زنند.

اینجا همه شما را آشنا می‌دانند و غریبگی نمی‌کنند

روی دیوار طبقه اول مرکز بهکوش نقاشی‌هایی از بچه‌ها با عکس‌های یادگاری چشم نوازی می‌کند، اینجا همه شما را آشنا می‌دانند و غریبگی نمی‌کنند، اینجا پرازگل است. ابوذر، امیر، پژمان و بچه‌های دیگر بهکوش که سال‌هاست اعضای یک خانواده را تشکیل می‌دهند.

در چند دقیقه‌ای که منتظر مدیریت مرکز، خانم گیلاسیان می‌نشینم، آقایی با روی باز در حالی که می‌گوید «من رحمانی نیروی مرکز هستم و بیمه شده‌ام»، برایم چای و شیرینی می‌آورد. رحمانی از نیروهای مددجوی مرکز است که پس از طی کردن دوره آموزشی‌اش در اینجا مشغول به کار شده است. پذیرایی او در هر سه روز حضور من در مرکز، بی‌وقفه ادامه دارد.

درِ ورودی مرکز که من که کنار آن نشسته‌ام باز می‌شود و فردی با سلامی گرم از من می‌خواهد که خودم را معرفی کنم. می‌گوید که «خوشبختم، من امیر هستم» و این چرخه معرفی در هر سه حضور من در بهکوش ادامه دارد. انگار فرقی ندارد که چه کسی هستی و چندبار به بهکوش رفته‌ای، هر کسی که باشی محبت و احترام بچه‌های بهکوش برایت همیشگی است.

موسسه بهکوش گرگان

«مریم گیلاسیان» مدیر مرکز توان بخشی بهکوش از راه می‌رسد و گفت و گویی صمیمانه آغاز می‌شود. او متولد سال ۱۳۳۴ و کارشناس ارشد روان شناسی کودکان استثنایی از دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی است.

در گفتگو با ما به سال‌ها قبل برمی‌گردد: «قبل از تأسیس مرکز بهکوش در مرکز رویش که مرکز زیر ۱۴ سال بود با آقای هروی در زمینه تأسیس و مدیریت با مدرک لیسانس علوم تربیتی گرایش کودکان استثنایی همکاری داشتم. بعد از سه سال از فعالیت رویش و مرخص شدن تعدادی از بچه‌ها و نگرانی دائم خانواده‌ها از اینکه سرنوشت فرزندشان چه می‌شود، فرارسیدن زمان بلوغ آن‌ها و به خصوص مشکلات خاص پسران و به هدر رفتن تمام آموزش‌ها، من و همسرم فرهاد قاسمی در سال ۷۵ درخواست تأسیس مرکز بالای ۱۴ سال بهکوش را برای پسران دادیم که تقریباً اولین مرکز در کشور برای این گروه سنی محسوب می‌شود».

هدف مرکز بهکوش رشد همه‌جانبه مددجویان است

گیلاسیان علت تأسیس این مرکز را برای پسران اینگونه می‌گوید: «به این خاطر که مردان معمولاً تکیه گاه اقتصادی هستند نیازمند به داشتن شغل هستند و از سویی دیگر مشکلاتی که ممکن است برای جامعه به بار بیاورند به مراتب بیشتر از دختران است».

او توضیح می دهد که در ابتدای تأسیس مرکز، شرایط مالی مساعد نداشتند و مردم هم با بهکوش آشنا نبودند ولی کم کم لایه به لایه پوست اندازی کرده و توانستند خود را به مردم معرفی کنند.

گیلاسیان ادامه می دهد: «هدف مرکز بهکوش رشد همه‌جانبه مددجویان است. لذا مددجویان پس از معرفی از طرف بهزیستی و انجام ارزیابی‌های هوشی و مهارت‌های مختلف در مرکز پذیرفته‌شده و بعد از مشورت با گروه متخصص درمانی برای شرکت در کارگاه و استفاده از انواع خدمات توان‌بخشی معرفی می‌شوند».

موسسه بهکوش گرگان

 

این آموزش‌ها شامل آموزش انواع مهارت‌ها مانند مهارت‌های خودیاری، اجتماعی، مهارت‌های زندگی، گفتاری، حرکتی و نهایتاً حرفه‌ای شده و به‌مرور در صورت پیشرفت مددجو، سطوح بالاتری در زمینه‌های کارگاهی برای آنان در نظر گرفته می‌شود و مدارکی مرتبط با نوع حرفه آن‌ها از طرف سازمان صنایع‌دستی برای آن‌ها صادر می‌شود.

بهکوش هفت کارگاه گلیم‌بافی، جاجیم‌بافی، سکه دوزی و معرق و چرم‌دوزی، قالی‌بافی و گبه دارد که از این تعداد چهار کارگاه آموزشی و دو کارگاه حمایتی است. افراد بر اساس مشکلات و توانایی و بهره هوشی متفاوت در این هفت کارگاه تقسیم می‌شوند.

گیلاسیان از موسیقی درمانی در مرکز بهکوش می‌گوید: «مدت ۱۲ سال است که در مرکز بهکوش موسیقی درمانی انجام می‌شود و یکی از هدف‌های تحصیل خودم در رشته موسیقی تلفیق آن با روان شناسی بود که بتوانم به بچه‌های مرکز خدمت بهتری را ارائه بدهم».

 

موسسه بهکوش گرگان

 

گیلاسیان از مشکلات مالی که دست و پای آن‌ها را برای ارائه خدمات به‌خصوص در زمینه آموزش نقاشی، تئاتر و موسیقی بسته می‌گوید و ادامه می‌دهد که گر چه باید خانواده‌ها مشارکت داشته باشند ولی سهم آنان خیلی کمتر ازآنچه هست که باید باشد. مدیر بهکوش ادامه می دهد: «اگر حمایت مردمی باشد خدمات بهتری را می‌توان به این بچه‌ها ارائه داد گرچه بهزیستی در این میان تمام سعی خود را می‌کند.»

رجب کمیلی تبدیل به نماد بهکوش شده است

بهکوش فعالیت‌های تئاتر و تئاتر درمانی هم دارد. در تئاتر درمانی به دنبال آموزش مهارت –های ارتباطی و رفع مشکلات آنان از طریق نقش بازی کردن هستند. بچه‌های این موسسه مقام‌های استانی و کشوری تئاتر را به خود اختصاص داده‌اند و در میان همه آن ها نام «رجب» بیشتر می‌درخشد. حالا رجب کمیلی تبدیل به نمادی برای بهکوش شده است و انگار خود بهکوش است.

 

موسسه بهکوش گرگان

 

او با اشاره به اجرای چندباره و موفق تئاتر در انتظار گودو که رتبه استانی به دست آورد و به مرحله کشوری راه یافت می‌گوید: «متأسفانه به دلایل عدم برگشت هزینه‌های انجام‌شده در شکل‌گیری این نمایش که بالغ بر ۱۵ میلیون تومان هست، مرکز توانایی شرکت در مرحله کشوری را ندارد».

جذابیت بچه‌های بهکوش راه ورود آن‌ها را به برنامه‌های تلویزیونی باز کرد و خندوانه با خنده‌های رجب و جمال شیرین‌تر شد

مدیر بهکوش ادامه می‌دهد: «گروه موسیقی ما نیز به‌عنوان تنها گروه ارکسترال کشوری است که اجراهای زیادی حتی پیش رییس‌جمهور داشت که آن‌هم به دلیل نبود حمایت کافی در زمینه خرید ساز و تأمین مربی نیمه تعطیل مانده است».

جذابیت بچه‌های بهکوش راه ورود آن‌ها را به بر نامه‌های تلویزیونی باز کرد و خندوانه با خنده‌های رجب و جمال شیرین‌تر شد. گیلاسیان درباره حضور بهکوش در برنامه پرطرفدار رامبد جوان می‌گوید: «برای حضور بچه‌ها از برنامه خنداونه با ما تماس گرفتند و ما و حدود ۱۲ نفر از بچه‌ها به برنامه رفتیم که تجربه جالبی برای آن‌ها بود».

وی از قهرمانی یکی از بچه‌ها در مسابقات ورزشی می‌گوید و می افزاید: «به‌عنوان نماینده المپیک با سرپرستی آقای دکتر دادخواه یکی از پسرهای ما در مسابقه جهانی مصر مقام دوم را کسب کرد».

نان آوران بهکوش فعالیت خود را در بازار نعبلندان گرگان آغاز کرده است

گیلاسیان ادامه می‌دهد: «تا جایی که بتوانیم سعی می‌کنیم امکان اشتغال را برای مددجویان پس از ترخیص فراهم کنیم و در این راستا برای اولین بار در کشور یک نانوایی با نام «نان آوران بهکوش» در بازار نعلبندان تأسیس کرده‌ایم که توسط کم‌توانان ذهنی ترخیص شده از بهکوش به سرپرستی دو نفراز متخصصین پخت نان اداره می‌شود. همه آرزوی ما این است که اینان زندگی بهتری از آنچه هست داشته باشند و از مردم می‌خواهیم که با حضور درمرکز و ایجاد تعامل بیشتربا این افراد، درک بهتری از آنان به دست آورده و آن‌ها را درمسیر رسیدن به یک زندگی عادی یاری کنند.

درب ساختمان مرکز توانبخشی بهکوش در روز دوم با لبخند آقا فرید باز می‌شود، اینجا انتظامات به صورت دوره‌ای عوض می‌شود. در چند قدمی من رجب نشسته است و به من سلام می‌کند. رجب آنقدر جذاب هست که هر آدمی را به خودش جذب می‌کند.

 

موسسه بهکوش گرگان

 

کنارش می‌نشینم و خودم را معرفی می‌کنم و او هم به گرمی شروع به صحبت کردن می‌کند: « من عکاس هستم و دوست دارم که از شما عکس بگیرم». از نقشش در نمایش در انتظار گودو که به روی صحنه تئاتر رفته و از حصیربافی و ماجرای دعوتش به برنامه خندوانه و نواختن آهنگ با چوب.

از جایم که برای خداحافظی بلند می‌شوم می‌گوید باید چایی را که آقای رحمانی آورده بخوری. خوردن چایی گرم در کنار رجب با آن آهنگ کلامش واقعاً لذت بخش است. برای خداحافظی با من از صندلی بلند می‌شود و چقدر خوب بچه‌های بهکوش آداب ارتباط را می‌دانند. این بار فرید مرا تا جلوی در بدرقه می‌کند.

روز سوم درب بهکوش با لبخند آقا احسان به رویم باز می‌شود، گویا دیگر مجوز ورود به دنیایشان را گرفته‌ام. به سالنی در طبقه دوم می‌روم با پنج اتاق، اتاق‌هایی پر نقش و نگار، گویی تابلوی نقاشی را به تماشا نشسته‌ایم. اینجا چشمانتان با رنگین کمان دست بافت‌های هنرمندان بی نام حصیر و جاجیم برای لحظه‌ای جادو می‌شود.

پژمان و مهدی و علی کنار در ورودی به ردیف مثل دانه‌های یاقوت انار نشسته‌اند و نقش جان خویش بر تاروپود حصیر می‌زنند. آن طرف‌تر سیروس و اسماعیل‌ها کنار هم نشسته‌اند که جاجیم‌های خوش رنگ و نگار می‌بافند و چه رنگ‌های چشم نواز و دلنوازی برتاروپود جان جاجیم می‌زنند.

 

موسسه بهکوش گرگان

 

سیروس جای اسماعیل‌ها صحبت می‌کند که کارشان را دوست دارند و آن دو هم زیر لب می‌خندند. آن طرف‌تر روح الله است که سربه زیر و مهربان با دستان پرمهرش گلیم می‌بافد. بر تن بی جان دیوار آیینه کاری‌ها، روی میز و بر چله‌ها هنر دستانشان روح انسان را تسخیر می‌کند و نمی‌توان لحظه‌ای ازهنر دستان پرمهرشان چشم برداشت.

اینجا دومین کارگاه حمایتی است و خانم سرجامی از من می‌خواهد که فقط با دوستانی صحبت کنم که قدرت تکلم دارند. رضا گوی میدان سخنوری را به دست می‌گیرد و از خودش می‌گوید که بازیگر تئاتر، موسیقی دان است و در تئاتر در انتظار گودو بازی کرده و سیاه بازی هم می‌کند و نقش دلقک پادشاه را داشته و مدت ۱۴ سال است که گبه رازدارش شده است و دردهایش را به پایش می‌ریزد. از رفتن خود به برنامه خندوانه می‌گوید که کلی به خاطر آن خوشحال است.

به مردم بگویی که ما را به چشم حقارت نگاه نکنند

رضا می‌خواهد با من خصوصی صحبت کند. در کنارش جلوی دار گبه بافی می‌نشینم و تازه می‌فهمم چه دنیایی است میان او با دار گبه. می‌گوید من با تو درد و دل دارم و چه با تمنا این جملات را می‌گوید: «می‌خواهم به مردم بگویید که ما را به چشم حقارت نگاه نکنند، ما توانمند هستیم و از مسئولان می‌خواهم که بیایند و کار ما را ببینند و از ما حمایت کنند».

موسسه بهکوش گرگان

حسین آقا در فاصله چند قدمی دار گبه بافی آقا رضا ۱۰ سال است که چله بر جان دار می‌کشد.

اینجا سومین کارگاه و از نوع آموزشی است که تعدادی از بچه‌ها گلیم و جاجیم می‌بافند. از ابوذر از آروزیش می‌پرسم و فکر می‌کند که الان نمی‌داند چه آرزویی دارد و باید بیشتر فکر کند. امیر هم مشغول گلیم بافی است و باز خودش را معرفی می‌کند و خوشامد می‌گوید.

می‌خواهم به مردم بگویید که ما را به چشم حقارت نگاه نکنند، ما توانمند هستیم و از مسئولان می‌خواهم که بیایند و کار ما را ببینند و از ما حمایت کنند

در حین صحبت کردن، یکی از بچه‌ها جلو می‌آید و از من می‌خواهد که با او به اتاق بعدی که با یک در آلومینیومی از اتاق جدا شده بروم و خودش را معرفی می‌کند: «من علیرضا هستم و نام هنری من شروین است و چرم دوزی می‌کنم و آرزو دارم که روزی ازدواج کنم». فرید که کنار شروین چرم دوزی می‌کند هم می‌گوید: «دوست دارد روزی ازدواج کند».

وحید هم که عضو تیم والیبال و المپیک ویژه است و نایب قهرمان شده است می‌گوید: «آروزیم خوشبختی دختر و پسرها است».

در اتاق بعدی بچه‌ها نشسته‌اند و انگار تکالیف درسی انجام می‌دهند و آقا رجب که با دیدن دوباره من خوشحال می‌شود و باز هم از سر جایش به نشانه احترام بلند می‌شود، با هم عکس یادگاری می‌گیریم.

اتاق پایانی از طبقه دوم از کارگاه آموزشی که جلوی درش تابلو زده کارگاه تزیینات، بچه‌هایی هستند که با زبان دل با پاکت‌ها، تابلوهای تزییناتی ساخته دستشان با من صحبت می‌کنند و من بی آنی که کلمه‌ای بگویم به آثارشان گوش جان می‌سپارم.

موسسه بهکوش گرگان

از پله‌ها پایین می‌آیم و به سالن طبقه اول می‌رسم که یک تعداد از بچه‌ها معرق کاری می‌کنند و باز هم کلامی از آنان شنیده نمی‌شود جز نقشی که بر چوب می‌زنند و در کنار آن اتاق موسیقی که چه خوش نوایی از آن می‌آید.

وقت خداحافظی از کارکنان مرکز و خانم گیلاسان فرا می‌رسد. آقا احسان مرا بدرقه می‌کند و جلوی ساختمان سرم را که بالا می‌گیرم بچه‌ها از طبقه بالا برایم دست تکان می‌دهند. برایشان دست تکان می‌دهم.

خداحافظ بچه‌های سخت کوش و توانمند بهکوش. خداحافظ انسان‌هایی که گبه و حصیر و جاجیم سنگ صبور تنهاییان شده است. چقدر دنیایشان زیبا و رنگارنگ است، اینان فرشته‌های کوچکی هستند که از آسمان به زمین آمده‌اند. خداحافظ بهکوش.

 

 

منبع:مهر

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••